در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا میداریم، گویی خود را در همه نوروزهایی که هر ساله در این سرزمین بر پا میکردهاند، حاضر مییابیم و در این حال صحنههای تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق میخورد، رژه میرود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا میداشته است، این اندیشههای پر هیجان را در مغزمان بیدار میکند که: آری هر ساله حتی همان سالی که اسکندر چهره این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعلههای مهیبی که از تخت جمشید زبانه میکشید همانجا همان وقت، مردم مصیبت زده ما نوروز را جدیتر و با ایمان سرخ رنگ، خیمه برافراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام میکرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکدههای سرد و خاموش نوروز را گرم و پر شور جشن میگرفتند.
تاریخ از مردی در سیستان خبر میدهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفه جاهلی آرام کرده بود از قتل عام شهرها و ویرانی خانهها و آوارگی سپاهیان میگفت و مردم را میگریاند و سپس چنگ خویش را بر میگرفت و میگفت: " اباتیمار: اندکی شادی باید " نوروز در این سالها و در همه سالهای همانندش شادییی این چنین بوده است عیاشی و «بیخودی» نبوده است. اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانه پیوند با گذشتهای که زمان و حوادث ویران کننده زمان همواره در گسستن آن میکوشیده است. نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان. همه نوروز را عزیز شمردهاند و با زبان خویش از آن سخن گفتهاند.
و ما در این لحظه در این نخستین لحظات آغاز آفرینش نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز بر میافروزیم و در عمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ زده قرون تهی میگذریم و در همه نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما بر پا میشده است با همه زنان و مردانی که خون آنان در رگهایمان میدَود و روح آنان در دلهایمان میزند شرکت میکنیم و بدین گونه، بودن خویش را، به عنوان یک ملت، در تند باد ریشه برانداز زمانها و آشوب گسیختنها و دگرگون شدنها خلود میبخشیم و در این میعاد گاهی که همه نسلهای تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند با آنان پیمان وفا میبندیم امانت عشق را از آنان به ودیعه میگیریم که هرگز نمیریم و دوام راستین خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری ریشه، در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایه اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفه عالم ثبت کنیم.
برگرفته از هبوط در کویر
دکتر علی شریعتی
تاریخ از مردی در سیستان خبر میدهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفه جاهلی آرام کرده بود از قتل عام شهرها و ویرانی خانهها و آوارگی سپاهیان میگفت و مردم را میگریاند و سپس چنگ خویش را بر میگرفت و میگفت: " اباتیمار: اندکی شادی باید " نوروز در این سالها و در همه سالهای همانندش شادییی این چنین بوده است عیاشی و «بیخودی» نبوده است. اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانه پیوند با گذشتهای که زمان و حوادث ویران کننده زمان همواره در گسستن آن میکوشیده است. نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان. همه نوروز را عزیز شمردهاند و با زبان خویش از آن سخن گفتهاند.
و ما در این لحظه در این نخستین لحظات آغاز آفرینش نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز بر میافروزیم و در عمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ زده قرون تهی میگذریم و در همه نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما بر پا میشده است با همه زنان و مردانی که خون آنان در رگهایمان میدَود و روح آنان در دلهایمان میزند شرکت میکنیم و بدین گونه، بودن خویش را، به عنوان یک ملت، در تند باد ریشه برانداز زمانها و آشوب گسیختنها و دگرگون شدنها خلود میبخشیم و در این میعاد گاهی که همه نسلهای تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند با آنان پیمان وفا میبندیم امانت عشق را از آنان به ودیعه میگیریم که هرگز نمیریم و دوام راستین خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری ریشه، در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایه اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفه عالم ثبت کنیم.
برگرفته از هبوط در کویر
دکتر علی شریعتی